عبور از سکون

ساخت وبلاگ

 

توجه؛این پست خیلی بیمحتواترازهمیشست و صرفاخالی شدنمه.اگرحوصله ندارید نخوانید

 

باوجود اینکه کاراموزیامون همگی کنسل شدن امابه سختی مقدمات کارهای برگشتم ب مشهد رو هماهنگ کردم وبزودی میزم خوابگاه.البته اسمش خوابگاهه وگرنه توی هرطبقه بیشتراز۵نفرآدم نیست وخیلی خیلی خلوته.

برای یک کارگروهی ،بچه های گروه درمنزل یکی ازبچه هاجمع شدیم.راستش وقتی نگاهش میکنم عذاب وجدان خیلی اذیتم میکنه .سریک قضیه ی مسخره کلا دیگه میبینمش شرم وخجالت برم میداره.واقعاکاش میتوتستم براش توضیح بدم حیف که نمیشه وبدترمیشه.

قضیه اینه که س خیلی خانم خوب و باشعوریه.ومن ترم۴حس کردم علاقه ای دارم وداشت روزیه روز بیشترمیشد و حتا گاهی حس میکردم دوطرفست اما خب بنابه دلایل زیادی کلاحسم را خنثی کردم و خفش کردم.دلیلم هم این بود وهست که من خیلی درگیزسختیاهستم و سختیهای بیشتری هم درانتظارمه مسلما.چراباید کسی روکه مثلا دوستش دارم رو درگیر این سختیاکنم؟مگه مرض دارم؟(☆*)

اما امان ازدوست بد وبهتره بگم نادان.درحال فیلم دیدن بودیم روی لپتابم که من میرن گوشینوجواب بدم و اتفاقی بااینکه وی پی ان خاموش بوده،نوتیفیکیشن تلگرام میاد و اینم تحریک ب فصولی میشه ومیره تلگرام روی لپتاب و شروع میکنه ب پیام دادن ب سه تاخانم متشخص!که خوشبختانه دوتاشون بامن اشنابودن و ملتفت شدن.ولی ب سین چیزی نگفتم ونتونستم.

دلبل این دوست نادان چی بود؟انتقامجویی ازمن بخاطراینکه مخ بچه هاروزده بود که ببرشون شرطبندی و نفیس و تلفیق هنر و من بهشون هشداردادم.

(*☆)شاید یکی بگه مشکل همیشه هست و این فکرت علط اندر غلطه.بله مشکلات همیشه هستن اما مسئله اینه که رفته رفته مشکلات مربوط ب خودم میشن.تاالان۹۸ درصدمشکلاتم مربوط ب خودم نیست.بقول معروف ازرنجی خسته ام که ازآن من نیست!

به امیدخدا مشکلات عزیزانم حل بشه، الباقیش دست خداست و مربوط ب خودم

 

 

 

بدتر از بــد...
ما را در سایت بدتر از بــد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0farajebadeshedat4 بازدید : 115 تاريخ : پنجشنبه 16 بهمن 1399 ساعت: 2:04