تاثیرگذار

ساخت وبلاگ

سال۹۶ بود که داخل وبلاگم شدم و پیامی ازخانمی به نام پروانه گذاشته شده بود بااین مضمون که من آرزوم اینه پزشکی قبول بشم تا آدم مفیدی بشم و بتونم اثرگذارباشم و اززندگیم لذت ببرم و خانوادمو ازاین بحران مالی نجات بدم و.. .

درچندلحظه، خودقبلیم و شباهت عقایدم به حرفاش و همچنین دیدگاه سال۹۶ ام به این حرفها درذهنم مرور شد و تصمیم گرفتم کمکش کنم.چون ساکن مشهد بود بهش آدرس یک مرکزی که دربلوار معلم وجود داشت ومن مستقل کارمیکردم(زیرنظرکسی نبودم و تنهاخودم بودم)  رو دادم.اومد و دوساعت براش گفتم و گفت و ازسختیهایی که کشیدم و.

احساس نزدیکی خاصی کردم بهش چون واقعا نثل خودم رنج کشیده ی چیزهایی بود که دست خودش نبود هیچکدوم.

یادمه پایان جلسه، سه تا چک پنجاه تومنی گذاشت روی میزم ومن قبول نکردم.نه اینکه بگم خیلی آدم خوبیم یا مثلا جوانمردم. بهش گفتم هروقت تونستم کمکت کرده باشم که به هدفت برسی،اون زمان میتونی هزینه رو پرداخت کنی و تااون زمان هیچی نمیخواد و فقط به چیزایی که میگم عمل کن.

ازتلگرام وشبکه های مجازی منعش کردم و هفته ای یک جلسه تشکیل میدادیم و من براش میگفتم ومشکلاتشو حل میکردیم.

بهش فهموندم که پزشکی خوشبختی نیست،پولداری نیست(باسنجیدن فرصتی که دراین رشته صرف میکنی تابه پول برسی) ،ادم مفید درهر کاری میتونه باشه و..

وواقعا من تونستم باکمک کردن به اون،خودم را هم پرورش بدم و حقاکه یادگزفتن دریاددادنه.

کنکور۹۷رو دادو رتبه ای حدود ۵ هزار منطقه یک کسب کرد.ولی این باردیگه حسرت قبول نشدن پزشکی رو نمیخورد و خوشحال بود.

براش انتخاب رشته انجام دادیم و رشته HIT رو انتخاب کردیم.رشته ای که همه میگفتن اشتباه کردی اومدی وپرستاری یهتره و درامدش بیشتره و..

توجیهش کردم و وارد دانشگاهش شد و هرروز روبه رشد بودو رشدش قابل سنجیدن و حس بود.کاری نیمه وقت مرتبط بارشتش  هم پیداکرده بود و زندگیش داشت خوب جلومیرفت .بعدتربهش پیشنهاددادم یک فروشگاه اینترنتی یا اینستاگرامی بزنه ومحصول بفروشه.به شدت بااینکار اوضاع مالیش رشد کرد.اونقدرکه مادرش رو هم باخودش برد و درتهران خونه اجاره کردن و زندگی خیلی خوبی دارن.

چندروز پیش تلفنم زنگ خورد و اون بود و باخوشحالی ازطرحش گفت که یک شرکت اروپایی میخوادبخره به یک مبلغ خیلی خوبی:) واینکه درخواست استخدام وهمکاری داده بودن بهش.

و دیروز اومده بود مشهد و توی فانتوم پروتز بودم که گوشیم زنگ خورد و دورازچشم دکتردرهمی جواب دادم که میگفت میخوام ببینمتون.

 رفتیم به دفترکاری که دراختیارمه. ازخوشحالیش واقعا وعمیقا خوشحال بود.پرسیدم احساس مفیدبودن یاخوشبختی میکنی؟ گفت واقعا احساسم ب زندگی خیلی عجیب و عالیه وازهرلحظه لذت میبرم .

الان تقریبا مطمئنم که ازمن خیلی بیشتررشد کرده و حتی من باید ازش چیز یادبگیرم:)

نکته ی جالب ماجرااینه که این طرحش رو از اسفند۹۸استارت زده بود یعنی شروع قرنطینه وشبانه روزی تلاش کرده بود.

 

پ.ن۱: این متن طویل رو نوشتم درجواب کسانیکه پیام داده بودن و توضیحاتی پیرتمون رویای پزشکی داشتن.

پ.ن ۲: اینکه حس کنی تاثیرگذار و مفید بودی واقعا حس خوبی داره و من خداروشاکرم که منو دراین شرایط قرارداد تا کمک کنم.

 

 

بدتر از بــد...
ما را در سایت بدتر از بــد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0farajebadeshedat4 بازدید : 78 تاريخ : پنجشنبه 16 بهمن 1399 ساعت: 2:04