وقتی مشهدم باوجودینکه تنهام،دانشگاهودرس و امتحان دارم،کمیته تحقیقات فعالم،کلاس زبان میرم،
ورزش میکنم،تفریح میکنم،مشاوره دارم هرهفته برای کنکوریا،و.. اما حالم خوبه؛سردردندارم؛خندانم همیشه.
اما از زمانیکه پامومیزارم شهرم و خونم سردردمیگیرم
بی اعصاب میشم داغون و ناامیدمیشم
ازبس گند و لعنتیه همه چی.
توی هابگاه اکثرن اخرهفته هامیرن خونشون بااینکه ی عالمه راهشونه امامن باوجودینکه نزدیکم نسبتن،
درطی ترم هیچوقت دلم نخاست برم.
لعنت ب شه کوچکوتموم ادما وتفکراتش.
کاش زودتر تموم بشه این تعطیلات لعنتی
گاهی ب سرم میزنه برم هرطور شده بادختردکتر شین
ازدواج کنم و کلن ازین مملکت برم برای همیشه و همه چیوفراموش کنم تاابد...
فکرنمیکنم کسی پیدابشه اینقد عاشق تنهایی و غربت باشه.
اگه شهرکوچک زندگی میکنید بعنوان یک دوست بهتون میگم درهرکاری هستید بیشترتلاش کنید تا بتونید فرارکنید از بدبختیاش.برید مشهدتهران شیراز اصفهان تبریز.
میگه ک:مجنون به نصیحت دلم آمده است، بنگربه کجا رسیده دیوانگیم.منو میگه
ادامه مطلببرچسب : نویسنده : 0farajebadeshedat4 بازدید : 85